ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان شرافت زیادی دارند و در فضیلت آنها روایات بسیاری وارد شده است. از حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) روایت شده که: ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمىرسد و جنگیدن با کافران در این ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است کسى که یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، موجب خشنودى خدای بزرگ میگردد و غضب الهى از او دور می گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد.
از حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) روایت شده است که: هر کس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یک سال، از او دور شود و هر کس سه روز از آن را روزه بگیرد بهشت بر او واجب می گردد.
و همچنین فرمود که: رجب نام نهرى است در بهشت که از شیر سفیدتر و از عسل شیرینتر است. هر کس یک روز از رجب را روزه بگیرد البته از آن نهر بیاشامد.
از امام صادق(علیه السلام) روایت است که حضرت رسول اکرم( صلى الله علیه و آله) فرمود که: ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را "أصب" مىگویند زیرا که رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مىشود پس بسیار بگوئید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ».
ابن بابویه از سالم روایت کرده است که گفت: در اواخر ماه رجب که چند روز از آن مانده بود، خدمت امام صادق(علیه السلام)رسیدم. وقتی نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد فرمود که آیا در این ماه روزه گرفتهاى؟ گفتم نه والله اى فرزند رسول خدا. فرمود که آنقدر ثواب از تو فوت شده است که قدر آن را به غیر از خدا کسى نمىداند به درستى که این ماهى است که خدا آن را بر ماههاى دیگر فضیلت داده و حرمت آن را عظیم نموده و گرامی داشتن روزه دار را در این ماه بر خود واجب گردانیده است.
پس گفتم یابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بعضى از ثواب روزهداران آن نائل مىگردم؟ فرمود: اى سالم هر کس یک روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت سکرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر کس دو روز از آخر این ماه را روزه بگیرد از صراط به آسانى بگذرد و هر کس سه روز از آخر این ماه را روزه بگیرد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدتها و هولهاى آن روز و برات بیزارى از آتش جهنم به او عطا کنند. و بدان که براى روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده است و روایت شده که اگر شخصی قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد: سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَکْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ .
اعمال مشترک ماه مبارک رجباینها اعمالی است که انجام دادن آنها متعلق به همه ماه است و اختصاصى به روز معینی ندارد و آن چند مورد است :
"یَا
مَنْ یَمْلِکُ حَوَائِجَ السَّائِلِینَ وَ یَعْلَمُ ضَمِیرَ الصَّامِتِینَ
لِکُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْکَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِیدٌ اللَّهُمَّ
وَ مَوَاعِیدُکَ الصَّادِقَةُ وَ أَیَادِیکَ الْفَاضِلَةُ وَ رَحْمَتُکَ
الْوَاسِعَةُ فَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ
مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَقْضِىَ حَوَائِجِى لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّکَ
عَلَى کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ ." 1- در تمام ایام ماه رجب دعای ذیل را که روایت شده امام زین العابدین(علیه السلام) در حجر در غره خواندند، خوانده شود:
2- دعایی را که از امام صادق(علیه السلام) روایت شده، خوانده شود:
«خَابَ
الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلا لَکَ وَ
ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلا بِکَ وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلا مَنِ
انْتَجَعَ فَضْلَکَ بَابُکَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِینَ وَ خَیْرُکَ
مَبْذُولٌ لِلطَّالِبِینَ وَ فَضْلُکَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِینَ وَ نَیْلُکَ
مُتَاحٌ لِلْآمِلِینَ وَ رِزْقُکَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاکَ وَ حِلْمُکَ
مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاکَ عَادَتُکَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِیئِینَ
وَ سَبِیلُکَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدِینَ اللَّهُمَّ فَاهْدِنِى
هُدَى الْمُهْتَدِینَ وَ ارْزُقْنِى اجْتِهَادَ الْمُجْتَهِدِینَ وَلا
تَجْعَلْنِى مِنَ الْغَافِلِینَ الْمُبْعَدِینَ وَ اغْفِرْ لِى یَوْمَ
الدِّینِ .»
3- از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که در ماه رجب این خوانده شود:
«اللَّهُمَّ
إِنِّى أَسْأَلُکَ صَبْرَ الشَّاکِرِینَ لَکَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِینَ
مِنْکَ وَ یَقِینَ الْعَابِدِینَ لَکَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِىُّ
الْعَظِیمُ وَ أَنَا عَبْدُکَ الْبَائِسُ الْفَقِیرُ أَنْتَ الْغَنِىُّ
الْحَمِیدُ وَ أَنَا الْعَبْدُ الذَّلِیلُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى
مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنُنْ بِغِنَاکَ عَلَى فَقْرِى وَ بِحِلْمِکَ
عَلَى جَهْلِى وَ بِقُوَّتِکَ عَلَى ضَعْفِى یَا قَوِىُّ یَا عَزِیزُ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَوْصِیَاءِ
الْمَرْضِیِّینَ وَ اکْفِنِى مَا أَهَمَّنِى مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَ
الْآخِرَةِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.»
قابل توجه است که ادعیه دیگری نیز برای این ماه عزیز ذکر شده است که میتوانید به مفاتیح الجنان مبحث اعمال ماه رجب رجوع نمایید .
4- از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) روایت شده که: هر کس در ماه رجب صد مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» و آن را به صدقه ختم فرماید حق تعالى براى او به رحمت و مغفرت و کسى که چهار صد مرتبه بگوید بنویسد براى او اجر صد شهید عطا فرماید.
5- از نبی مکرم اسلام روایت است: کسى که در ماه رجب هزار مرتبه "لا إِلَهَ إِلا اللهُ" بگوید خداوند عز و جل براى او صد هزار حسنه عطا کند و براى او صد شهر در بهشت بنا فرماید .
6- روایت است کسى که در رجب در صبح هفتاد مرتبه و در شب نیز هفتاد مرتبه بگوید: "أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ" و پس از اتمام ذکر، دستها را بلند کند و بگوید: "اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى وَ تُبْ عَلَىَّ" اگر در ماه رجب بمیرد خدا از او راضى باشد و به برکت ماه رجب، آتش او را مس نکند .
7- در کل این ماه هزار مرتبه ذکر: أَسْتَغْفِرُ اللهَ ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ مِنْ جَمِیعِ الذُّنُوبِ وَ الْآثَامِ " گفته شود؛ تا خداوند رحمان او را بیامرزد .
8- سید بن طاووس در اقبال از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) فضیلت بسیاری براى خواندن سوره قل هو الله أحد نقل کرده است که ده هزار مرتبه یا هزار مرتبه یا صد مرتبه در این ماه تلاوت شود. و نیز روایت کرده که هر کس در روز جمعه ماه رجب صد مرتبه سوره قل هو الله أحد را بخواند براى او در قیامت نورى شود که او را به بهشت بکشاند.
9- سید بن طاووس از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) روایت کرده که: هر کس در روز جمعه ماه رجب، مابین نماز ظهر و عصر، چهار رکعت نماز بگزارد و در هر رکعت حمد یک مرتبه و آیة الکرسى هفت مرتبه و قل هو الله أحد پنج مرتبه بخواند، و سپس ده مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» حق تعالى براى او از روزى که این نماز را گزارده تا روزى که بمیرد هر روز هزار حسنه به او عطا فرماید، و او را به هر آیهای که خوانده شهرى در بهشت از یاقوت سرخ و به هر حرفى قصرى در بهشت از دُرّ سفید دهد و تزویج فرماید او را حورالعین و از او راضى شود .
10- سه روز از این ماه را که پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه گرفته شود. زیرا که روایت شده هر کس در یکى از ماههاى حرام، این سه روز را روزه بدارد حق تعالى براى او ثواب نهصد سال عبادت بنویسد.
11- از حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) روایت شده است که: هر کس در یک شب از شبهاى ماه رجب ده رکعت نماز به این نحو که در هر رکعت حمد و قل یا ایها الکافرون یک مرتبه و توحید سه مرتبه بخواند، خداوند گناهان او را میآمرزد. التماس دعاای دل غمین مباش که مولای ما علیست
ساقی امشب باده از بالا بریز باده از خمخانه مولا بریز
باده ای بی رنگ و آتش گون بده زان که دوشم داده ای افزون بده
ای انیس خلوت شبهای من می چکد نام تو از لبهای من
محو کن در باده ات جام مرا کربلایی کن سرانجام مرا
یا علی بار دگر اعجاز کن مشت های کوفیان را باز کن
باز کن چشمان ناز آلوده را بنگر این چشم نیاز آلوده را
تشنگی درساغرم لبریز شد زخم تنهایی فساد انگیز شد
آتشی افکند در جان وتنم که این چنین بر آب وآتش میزنم
مرهم ما جز تولای تو نیست یوسفی اما زلیخای توکیست
ای که هردم دم از مولا زنی بر یتیمان علی سر میزنی
بر یتیمان علی پرداختن بهتر از هفتاد مسجد ساختن
شاهد اقبال در آغوش کیست کیسه نان و رطب بردوش کیست
کیست امشب کز علی یادی کند بر یتیمان من امدادی کند
دست گیرد کودکان درد را گرم سازد خانه های سرد را
ای جوانمردان جوانمردی چه شد شیوه رندی و شب گردی چه شد
شیعه گی تنها نماز و روزه نیست آب تنها در میان کوزه نیست
کوزه را پر کن زآب معرفت تا در آن جوشد شراب معرفت
هر چه هستی جان مولا مرد باش گر قلندر نیستی شبگرد باش
حیدرا یک جلوه محتاج توام دار بر پا کن که حلاج توام
شیعه یعنی یک بیابان بی کسی غربت صد ساله بی دلواپسی
شیعه یعنی صد بیابان جستجو شیعه یعنی هجرت از من تا به او
شیعه یعنی دست بیعت با غدیر بارش ابر کرامت بر کویر
شیعه یعنی عدل و احسان ووقار شیعه یعنی انحنای ذوالفقار
در جستجوی خدا
کوله پشتیاش را برداشت و راه افتاد.
رفت که دنبال خدا بگردد و گفت: تا کولهام از خدا پر نشود برنخواهم گشت.
نهالی رنجور و کوچک کنار راهایستاده بود، مسافر با خندهای رو به درخت گفت: چه تلخ است کنار جادهبودن و نرفتن؛
درخت زیرلب گفت: ولی تلخ تر آن است که بروی وبیرهاورد برگردی. کاش میدانستی آنچه در جستوجوی آنی، همینجاست...
مسافر رفت و گفت: یک درخت از راه چه میداند، پاهایش در گِل است، او هیچگاه لذت جستوجو را نخواهد یافت.
و نشنید که درخت گفت: اما من جستوجو را از خود آغاز کردهام و سفرم را کسی نخواهددید؛ جز آن که باید.
مسافر رفت و کولهاش سنگین بود. هزار سال گذشت، هزار سالِ پر خم و پیچ، هزار سالِ بالا و پست. مسافر بازگشت رنجور و ناامید. خدا را نیافته بود، اما غرورش را گم کرده بود...
به ابتدای جاده رسید. جادهای که روزی از آن آغاز کرده بود. درختی هزار ساله، بالا بلند و سبز کنار جاده بود.
زیر سایهاش نشست تا لختی بیاساید.
مسافر درخت را به یاد نیاورد. اما درخت او را میشناخت.
درخت گفت: سلام مسافر، در کولهات چه داری، مرا هم میهمان کن.
مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمندهام، کولهام خالی است و هیچ چیز ندارم.
درخت گفت: چه خوب، وقتی هیچ چیز نداری، همه چیز داری.اما آن روز که میرفتی، در کولهات همه چیز داشتی، غرور کمترینش بود، جاده آن را از تو گرفت.
حالا در کولهات جا برای خدا هست و قدری از حقیقت را در کوله مسافر ریخت...
دستهای مسافر از اشراق پر شد و چشمهایش از حیرت درخشید و گفت: هزار سال رفتم وپیدا نکردم و تو نرفتهای، این همه یافتی!
درخت گفت: زیرا تو در جاده رفتی و من در خودم ، و پیمودن خود، دشوارتر از پیمودن جادههاست ...
این داستان برداشتی است از فرمایش حضرت علی
"من عرف نفسه فقد عرف ربه"
آن کس که خود را شناخت به تحقیق که خدا را شناخته است...
ولگرد شیادی خودش را به صورت آدم های عابد و زاهد
درآورده و نزد یکی از خلفای عباسی رفت و گفت؛ دیشب
پیامبر اکرم(ص) را خواب دیدم که به من گفت برو به
خلیفه بگو کمتر شراب بخورد!
خلیفه دستور داد او را شلاق بزنند .
مرد شیاد پرسید؛ چرا؟!
خلیفه گفت؛ برای این که دروغ می گویی...،
اگر پیامبر به خوابت آمده بود، می فرمود به خلیفه بگو
هرگز شراب نخور! نه این که بگوید کمتر بخور!
ماجرای شگفت انگیز دختر قیصر روم (مادر امام زمان ع)
شخصی به نام
بشر بن سلیمان که از نسل ابی ایوب انصاری و از موالیان
حضرت امام علی النقی و امام حسن عسکری ع و همسایه
ایشان در سامرا بود، می گوید: «کافور خادم امام هادی ع
به نزد من آمد و گفت: «مولای ما حضرت ابی الحسن علی بن
محمدع ترا به نزد خود می خواند.»
پس نزد آن حضرت رفتم. چون نشستم آن حضرت فرمود: «ای
بشر! تو از اولاد انص»
آری و این موالات و دوستی ما، مدام در میان شما بوده و
این دوستی و محبت را از یکدیگر به میراث می برید.
شما مورد اعتماد ما اهل بیت هستید و من می خواهم به تو
فضیلتی ببخشم که بوسیله آن پیشی بگیری بر شیعه در
پیروی کردن آن فضیلت. ترا به رازی مطلع کرده و برای
خریدن کنیزی می فرستم.»
سپس آن حضرت نامه ای به خط و زبان رومی نوشت و با
انگشتر خود بر آن مهر زد و کیسه زردی بیرون آورد که آن
220 اشرفی بود. سپس فرمود: «این 220 اشرفی را بگیر و
به بغداد برو و در صبحگاه در معبر فرات حاضر بشو. در
آنجا وکلای عباسیان مشغول فروش بردگان هستند. تو پیش
شخصی به نام عمر و بن یزید برده فروش برو. در آنجا باش
تا او برای مشتریان کنیزکی که صفتش چنین و چنان است و
دو جامه حریر محکم بافته در تن او می باشد ظاهر سازد.
آن کنیز
خودداری می کند از آنکه او را بر خریداران عرضه کنند و
ابا می کند از اینکه خواهنده ای بر او دست بگذارد و
صدای او را به زبان رومی می شنوی که در پس پرده رقیقی
چیزی می گوید؛ پس بدان که می گوید: «وای که پرده عفتم
دریده شد!»
پس یکی از خریداران خواهد گفت: «این کنیز، به قیمت
سیصد اشرفی مال من باشد چرا که عفت او باعث شده که به
خرید او میل و رغبت پیدا کنم.»
ولی او خودداری می کند و از فروخته شدن به او سرباز می
زند. پس آن برده فروش می گوید: «چاره چیست؟» من ناچارم
که ترا بفروشم.»
آن کنیز می گوید: «چرا عجله می کنی؟ بدرستی که باید یک
مشتری بیاید که دل من هم به او میل پیدا کند و بتوانم
بر وفا و دیانت او اعتماد کنم.»
پس در این وقت تو نزد عمرو بن یزید برده فروش برو و به
او بگو که: «با من نامه ای است که یکی از اشراف از روی
ملاطفت نوشته و به زبان و خط رومی است و در این نامه
کرم و وفا و بزرگواری و سخاوت خود را وصف کرده است.»
پس این نامه را به آن کنیز بده که در اخلاق او و اوصاف
نامه تامل نماید. اگر میلش کشیده شد و به او راضی شد
پس من وکیل او هستم در خریدن آن کنیز.»
بشر بن سلیمان گفت: «پس من به تمام آن چیزهائی که امام
هادی ع فرموده بود عمل کردم.
پس چون آن کنیز به آن نامه نگاه کرد به شدت به گریه
افتاد و به عمر و بن یزید گفت: «مرا به صاحب این نامه
بفروش. به خدا قسم اگر مرا به صاحب این نامه نفروشی
خود را می کشم.»
پس من شروع به چانه زدن بر سر قیمت خرید آن کنیز نموده
تا آنکه به همان قیمتی که امام هادی ع به من داده
بودند راضی شد و معامله صورت گرفت و زرها را دادم و
کنیز را تحویل گرفتم.
آن کنیز خندان و خوشحال بود و با من به حجره ای که در
بغداد گرفته بودم آمد. تا به حجره رسید، نامه امام
هادی ع را بیرون آورد و آن را می بوسید و بر دیده های
خود می مالید.
من از روی تعجب گفتم:
«آیا نامه ای
را می بوسی که صاحبش را نمی شناسی؟»
کنیز گفت: «ای عاجز کم معرفت به بزرگی فرزندان و
اوصیای پیغمبران! خوب به حرفهای من گوش بده تا شرح حال
خود را برایت بیان کنم. من ملکه، دختر یشوعای،فرزند
قیصر پادشاه روم هستم و مادر من از فرزندان شمعون بی
صفا، وصی حضرت عیسی ع است.
در هنگامی که من سیزده ساله بودم جدم قیصر می خواست که
مرا به عقد فرزند برادر خود درآورد. پس در قصر خود،
تعدا سیصد نفر از نسل حواریون حضرت عیسی ع و علمای
نصارا و عباد ایشان و هفتصد نفر از صاحبان قدر و
منزلت، و چهار هزار نفر از امرای لشکر و سرداران سپاه
و بزرگان و سر کرده های قبایل را جمع کرد.
پس دستور داد تختی را حاضر ساختند که به انواع جواهر،
تزئین شده بود و آن تخت را بر روی چهل پایه تعبیه
کردند، بتها و صلیبهای خود را بر بلندیهای قرار دادند
و پسر برادر خود را بر بالای تخت فرستاد.
چون کشیشان، انجیلها بر دست گرفتند که بخوانند، صلیبها
سرنگون شد و بیفتاد و پایه تخت شکست و تخت بر زمین
افتاد و پسر برادر ملک، از تخت افتاد و بیهوش شد.
در آن حال رنگهای کشیشان متغیر شد و اعضایشان شروع به
لرزیدن کرد. بزرگ ایشان به جدم گفت: «ای پادشاه! ما را
از چنین کاری معاف دار که به سبب آن، نحوستهایی روی
داد که دلالت می کند بر اینکه دین مسیح بزودی از بین
می رود.»
جدم این امر را به فال بد گرفت و به علما و کشیشان
گفت: «این تخت را بار دیگر برپا کنید و صلیبها را به
جای خود بگذارید و برادر این بدبخت را حاضر کنید تا
این دختر رابه ازدواج او در آوریم تا سعادت آن برادر،
دفع نحوست این برادر را بنماید.»
چون چنین کردند و آن برادر دیگر را بر بالای تخت
بردند، همین که شروع به خواندن انجیل کردند، همان
وقایع قبلی روی دادو نحوست این برادر، مثل نحوست آن
برادر بود ولی سر این کار را ندانستند که این سعادت
سروری است نه از نحوست دو برادر.
پس مردم متفرق شدند و جدم به حرمسرا بازگشت و بسیار
خجالت زده و شرمنده شده بود.
چون شب شد و به خواب رفتم، در خواب دیدم که حضرت مسیح
ع با حواریین، جمع شدند و منبری از نور نصب کردند که
از رفعت، بر آسمان بلندی می نمود و آن را در همان
موضعی قرار دادند که جدم، تخت را گذاشته بود.
حضرت محمد ص، با وصی و دامادش علی بن ابیطالب ع و جمعی
از امامان و فرزندان بزرگوار ایشان، قصر را به نور
قدوم خویش، منور ساختند. حضرت مسیح ع از روی ادب و
تعظیم و اجلال به استقبال خاتم انبیاء محمد مصطفی ع،
دست در گردن آن حضرت انداخت.
سپس پیامبر اسلام ص فرمود: «ای روح الله! من آمده ام
که ملکه فرزند وصی تو، شمعون صفا را برای این فرزند
سعادتمند خود، خواستگاری نمایم.» و اشاره کردند به ماه
برج امامت، امام حسن عسکری ع که فرزند آن کسی که تو
نامه اش را به من دادی.
حضرت عیسی ع بسوی حضرت شمعون نظری انداخت و گفت: «شرف
دو جهان به تو روی آورده است، رحم خود را به رحم آل
محمد ص پیوند کن.»
شمعون گفت: این کار را انجام دادم.
پس همگی بر آن منبر بر آمدند و حضرت رسول ص خطبه ای
خواند و با حضرت مسیح ع، مرا به عقد حضرت امام حسن
عسکری ع در آوردند و فرزندان حضرت محمد ص با حواریان
گواه شدند.
چون از خواب بیدار شدم، از ترس کشته شدن، آن خواب را
برای پدر و جد خود نقل نکردم و این راز را در سینه
پنهان داشتم. آتش محبت آن خورشید فلک امامت، روز بروز
در کانون سینه ام، مشتعل می شد و سرمایه صبر و قرارم
را به باد فنا می داد تا به حدی که خوردن و آشامیدن بر
من حرام شد و هر روز چهره ام افسرده تر می شد و بدنم
لاغر تر می گردید و آثار عشق پنهان، در بیرون ظاهر می
شد.
در شهرهای روم، طبیبی نماند که جدم برای معالجه من
حاضر نکرده باشد و از دوای درد من از او سوال ننموده
باشد چون از علاج درد من مایوس شد روزی به او گفتم ای
نور چشم من! آیا در خاطرت آرزوی هست تا آن را برآورده
نمایم؟
گفتم: ای جد من! درهای خوشحالی و شادمانی را به روی
خود بسته می بینم، حال اگر دستور بدهی تا از شکنجه و
آزار اسیران مسلمان در زندان دست بردارند و آنها را
آزاد نمایند امیدوار هستم که خداوند متعال حضرت مسیح و
مادرش عافیتی به من ببخشند.
جدم قبول کرد و چون چنین کردند، اندک سلامتی و صحت از
خود ظاهر ساختم و مقداری هم غذا خوردم پس جدم خوشحال و
شاد شد و دیگر اسیران مسلمان را عزیز می داشت.
بعد از 4 شب در خواب دیدم که بهترین زنان عالمیان،
حضرت فاطمه زهرا و حضرت مریم با هزار کنیز از حوریان
بهشتی که در خدمت آن حضرت بودند پیش من آمدند. حضرت
مریم گفت این خاتون و بهترین زنان، مادر شوهر توست. پس
من به دامنش افتادم و گریستم و شکایت کردم که حضرت
امام حسن عسکری از دیدار با من خودداری می کند.
آن حضرت فرمود: «فرزند من چگونه به دیدن تو بیاید در
حالی که تو به خدا شرک می آوری و بر مذهب مسیحیان
هستی؟! اینک خواهرم مریم دختر عمران، از تو بسوی خدا
بیزاری می جوید، اگر میل داری که حق تعالی و حضرت مسیح
و حضرت مریم ع از تو خشنود گردند و حضرت امام حسن
عسکری ع به دیدن تو بیاید، پس بگو: «اشهد ان لا اله
الا الله و اشهد ان محمد رسول الله»
(یعنی شهادت می دهم که نیست معبودی جز خداوند و شهادت
می دهم که محمد فرستاده خداوند است.)
چون این دو کلمه طیبه را تلفظ نمودم، حضرت سیده النساء
ع مرا به سینه خود چسباند و دلداری داد و فرمود:
«اکنون، منتظر آمدن فرزندم باش که من، او را بسوی تو
می فرستم.»
چون بیدار شدم، آن دو کلمه طیبه را بر زبان می راندم و
انتظار ملاقات آن حضرت را می بردم.
در شب بعد در خواب، آفتاب جمال آن حضرت طالع گردید.
عرض کردم: «ای دوست من! بعد از آنکه دلم را اسیر محبت
خود کردی، چرا از مفارقت جمال خود، مرا چنین زجر
دادی؟»
آن حضرت فرمود: «دیر آمدن من به نزد تو، نبود مگر برای
آن که تو مشرک بودی، اکنون که مسلمان شدی هر شب نزد تو
خواهم آمد