برای حضرت باران!
و تنها قصه ی توست که در آن " یکی بود و یکی
نبود " و آن قصه ی توست که در آن " زیر گنبد کبودش غیر از خدا هیچکس نیست".
من «یکی بود و یکی نبود» قصه ات را ازبان خدای ابراهیم شنیده ام،خدای اسحق
و یعقوب خدای مریم،خدای موسی و عیسی
داستانی که با گفتگو های دو نفره ی تو و خدا در خلوت حرا متولد شد. قصه ای
که کلام تو درآن بوی خدا می دهد قصه ای که پیام مهر وبرادری ات با آن بر
جهانیان می بارد
و ای
حضرت باران این
قصه هنوز که هنوز است ادامه خواهد داشت و روزی خواهد آمد که همه تو را
خواهند شناخت روزی که تنها کافیست بگوییم باران تا همه خیس شوند و من خوب
می دانم پایان این قصه خوب خواهد بود و بازهم در آخر قصه کلاغ های سیاه و
بد صدای زمانه به خانه هایشان نخواهند رسید
فرقی نمی کند در چه لباسی و در چه جایگاهی باشیم
مهّم آن است که امشب هرچه داریم درطبق محبّت گذاشته
و به محضرحضرت دوست پیشکش کنیم!
ناچیزترین عرض ارادتی که می توانید با بیان خود خطاب به حضرت ابراز کنید . بسم الله