زلال گویی

مذهبئ.عاطفئ

زلال گویی

مذهبئ.عاطفئ

نظر شما چیست

نظر شما چیست ؟

http://www.guy-thiant-fineart.net/galerie-tableaux-peinture/peinture-a-l-huile-trompe-l-oeil/absurd-art.jpg


1- به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو مینگرد... به دلی دل بسپار که بسیار جای خالی برایت داشته باشد... و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد باشد...



2- هوس بازان کسی راکه زیبا میبینند دوست دارند... اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا میبینند...



3- وقتی تو زندگی به یک در بزرگ رسیدی نترس و نا امید نشو... چون اگه قرار بود در باز نشه جاش دیوار میذاشتن...



4- آنچه که هستی هدیه خداوند است و آنچه که میشوی هدیه تو به خداوند... پس بی نظیر باش. ..



5- شریف ترین دلها دلی است که اندیشه آزار دیگران در آن نباشد...



6- بدبختی تنها در باغچه ای که خودت کاشته ای میروید...



7- وقتی زندگی برایت خیلی سخت شد یادت باشه که دریای آروم ناخدای قهرمان نمیسازه. .



8- هر اندیشه ی شایسته ای به چهره انسان زیبائی میبخشد...



9- قابل اعتماد بودن ارزشمند تر از دوست داشتنی بودن است. ..



10- یکی میگوید : شب شده است. .. درحالی که دیگری میگوید : صبح در راه است



نظر شما چیست؟

 

اهل شهر عشق

اهل شهر عشقم

 

http://gallery.photo.net/photo/5588181-md.jpg


من پریشانم و از روحی پریشان می نویسم
 
 
صخره ای فرسوده ام از موج و طوفان می نویسم
 
گریه کن بانوی من این بغض های واپسین را
 
گریه کن ... من شاعرم در زیر باران مینویسم
 
چند روزی بیشتر در شهرتان شاید نباشم
 
اهل شهر عشقم و از طاق بستان می نویسم
 
از نگاهی قهوه ای از چشم های نافذی که
 
 آبادی ام را کرد ویران می نویسم
 
عاشقم ... دیوانه ی شهری که صحرایی ندارد
 
از خیابان ! از خیابان ! از خیابان ! مینوسیم
 
 
اوهمیشه  فال قهوه ها را دوست دارد
 
فالگیرش می شوم از راز فنجان می نویسم
 
شاعرم ؟ نه ... آخرین کفر زمان بی مکانم
 
با تمام کافری هایم از ایمان می نویسم
 
این غزل دارد قصیده می شود ای مهربانان
 
من ولی از عاشقی هایم کماکان می نویسم

تقدیم به آنهایی که دوستشان دارم

تقدیم به آنهایی که دوستشان دارم




 دکتر وین دایر
 

 وین والتر دایر (
Wayne Walter Dyer) در ۱۰ مه، ۱۹۴۰ در شهر دترویت از توابع ایالت میشیگان، ایالات متحده در خانواده‌ای به خود متکی به دنیا آمد. او یک نویسنده و سخنران است. کتاب قلمرو اشتباهات شما در سال ۱۹۷۶ در حدود ۳۰ میلیون نسخه فروخت و جز یکی از بالاترین فروش کتاب‌ها در تاریخ شد. دایر در سال ۱۹۸۷ به عنوان بهترین سخنران ایالات متحده شناخته شد.
 

 دایر در مائوی، هاوایی زندگی می‌کند. او تا کنون دوبار ازدواج کرده و هفت تا از هشت فرزندش را از زن دومش یعنی مارسلنه (
Marcelene) دارد که عبارتند از شان، اسکای، سامر، سرنا، سندز، ساجی و مسن ترین دخترش از همسر سابقش تریسی نام دارد و همگی در فلوریدا زندگی می‌کنند.


 

 
 *دنیا مانند پژواک اعمال و خواستهای ماست. اگر به جهان بگویی: "سهم منو بده..." دنیا
 مانند پژواکی که از کوه برمی گردد، به تو خواهد گفت:

 "سهم منو بده...." و تو در کشمکش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی. اما اگر به دنیا

 بگویی: "چه خدمتی برایتان انجام دهم؟..." دنیا هم بتو خواهد گفت:
 
 
چه خدمتی برایتان انجام دهم؟ ..."

 

 
 *هر کس به دیگری زیانی برساند و یا ضربه ای به کسی بزند، بیشترین زیان را خود از

 آن خواهد دید، چرا که هرکس در دادگاه عدل الهی در برابر اعمال ناروای خودش مسؤول است

 *به هر کاری که دست زدید، نیاز به خداوند و خدمت به مردم را در نظر داشته باشید، زیرا

  این شیوه ی زندگی معجزه آفرینان است.
 

 
 

 *درستکارترین مردم جهان، بیشترین احترام را بسوی خود جلب شده می بینند، حتی اگر

 آماج بیشترین بدرفتاریها و بی حرمتیها قرار گیرند.


 
 

 
 *تنها راه تغییر عادتها، تکرار رفتارهای تازه است

 
 

 * برای آغاز هر تحول در خود، ابتدا منبع تولید ترس و نفرت را در وجود خود شناسایی و
  ریشه کن کنید


 

 * از مهم ترین کارهایی که به عنوان یک آدم بزرگ می توانید انجام دهید اینست که گهگاه به

* شادمانی دوران کودکی برگردید.
 


 

 * اگر مختارید که بین حق به جانب بودن و مهربانی یکی را انتخاب کنید، مهربانی را

  انتخاب کنید




 *دروغ انفجاریست در اعتماد به نفس تو

 انتخاب با توست ، میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان

 یا بگوئی : خدا به خیر کنه ، صبح شده . .
 ( وین دایر )

 

 به دل خود مراجعه کنید و نسبت به تمام کسانی که در گذشته از دست

 آنها ناراحت شده اید احساس محبت نمایید. هر جا ناراحت شدید اقدام به

 بخشش و عفو نمایید. عفو و گذشت پایه بیداری معنوی است.

 

 عشقم نثار کسی ا ست که با دستپاچگی در جاده‌ها از من سبقت می‌گیرد. به کسی که در گوشهٔ خیابان به حالت احتیاج افتاده‌است، کمی پول بیشتری می‌دهم. بین جر و بحثهای مردم در یک سوپر مارکت می‌روم و سعی می‌کنم به آن محیط عشق ببرم.در غالب هزاران راه، هر روز، عبادت معنویم بخشش عشق است و نه اینکه یک مسیحی، کلیمی، بودایی یا مسلمان باشم بلکه سعی می‌کنم شبیه به مسیح، شبیه به بودا، شبیه به موسی، و یا شبیه به محمد باشم.

 

 آنان که به قضاوت زندگی دیگران می نشینند, از این حقیقت غافلند که با صرف نیروی خود
 در این زمینه, خویشتن را از آرامش و صفای باطن محروم می کنند.

 الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی, همدردی کنم..

 بیش از آنکه مرا بفهمند, دیگران را درک کنم..

 پیش از آنکه دوستم بدارند, دوست بدارم.

 زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که بخشیده می شویم و در
 مردن است که حیات ابدی می یابیم.

 


 اگر شخصیت خود را با فعالیت‌های شغلی خویش می‌سنجید، پس وقتی کار نمی‌کنید فاقد شخصیت هستید.(وین دایر

 

 

پاکی و عصمت اولیه

پاکی و عصمت اولیه

شیوانا صبح زود از مقابل مغازه نانوایی عبور می‌کرد. دید نانوا عمدا مقداری آرد ارزان جو را با آرد مرغوب گندم مخلوط می‌کند، تا در طول روز به مردم به اسم نان مرغوب گندم بفروشد و سود بیشتری به دست آورد. شیوانا از مرد نانوا پرسید: آیا دوست داری با آن بخش از وجودت که به تو دستور این کار را داد و الآن مشغول انجام اینکار است، تمام عمر همنشین باشی!؟ مرد نانوا با مسخرگی پاسخ داد: من فقط برای مدتی اینکار را انجام خواهم داد و بعد که وضع مالیم بهتر شد، اینکار را ترک می‌کنم و مثل بقیه نانواها آدم درست و صادقی می‌شوم!

شیوانا سری تکان داد و گفت: متاسفم دوست من!! هر انسانی که کاری انجام می‌دهد، بخشی از وجود او می‌فهمد که قادر به این‌کار هست. این بخش همه عمر با انسان می‌آید. در نگاه و چهره و رفتار و گفتار و صدای آدم خودش را نشان می‌دهد. کم‌کم انسان‌های اطرافت هم می‌فهمند که چیزی در وجود تو قادر به این جور کارهای خلاف است و به خاطر آن از تو فاصله می‌گیرند. تو کم‌کم تنها می‌شوی و این بخش که تو دیگر دوستش نخواهی داشت، همچنان با تو همراه خواهد شد و نهایتا" وقتی همه را از دست دادی، فقط این بخش از وجودت یعنی بخشی که قادر به فریب است و در کلک زدن مهارت دارد با تو می‌ماند. تو مجبوری تمام عمر با تکه‌ای که دوست نداری زندگی کنی و حتی در آن دنیا با همان تکه همراه شوی!

اگر آنها که محض تفنن و امتحان به کار خلافی دست می‌زنند و گمان می‌کنند بعد از این تجربه قادر به بازگشت به حالت پاکی و عصمت اولیه نیستند و بخشی از وجود آنها نسبت به توانایی خود در خطاکاری آگاه و بیدار می‌شود و همیشه همراهشان می‌آید، شاید از همان ابتدا هرگز به سمت کار خلاف، حتی برای امتحان هم نمی‌رفتند!