آینده جایی است که اتفاقها خواهند افتاد. میشنوم که گریه میکنی،
آینده جایی است که تو ممکن است موفق، شاد، پولدار، زیبا، مشهور،
مشغول به کار، و غرق در بهترینها شوی. اینها نقشه یا رویا یا
چیزهای دیگر هستند، اما دوباره باید بگویم که زمان حال جایی است که
تو واقعاً در آن هستی و رویایی هم در کار نیست !
این لحظه، همان زمانی است که از ابتدای زندگی تا به حال منتظر آن
بوده ای
این لحظه، همان زمانی است که بدون در نظر گرفتن هیچ چیزی باید قدر
آن را بدانی. مشتاق بودن واقعاً شیرینترین چیزهاست. داشتن رویا
مانند برلیان میدرخشد. قدر این لحظات را بدان و به هیچکس هم
درباره آن حرفی نزن و اجازه نده که دیگران دربارهاش برایت اظهار
عقیده کنند.
از زنده بودن خود لذت ببر و از اینکه قدرت و توانایی آرزو داشتن را
داری، استفاده کن. نباید پا روی پا بیاندازی و نفسهای عمیق بکشی،
خوب است که هراز گاهی به خودت سری بزنی و بیاندیشی. شاکر باشی که
زنده هستی و به زندگیات نگاهی بیاندازی. نمیتوانیم همه شادیهای
آینده را در آینده به دنبالش بگردیم.
از آرزو داشتن و مشتاق بودن، لذت ببر
یعنی که فکر کنی اگر پولدارتر بودم، جوانتر، سالمتر، عاشقتر،
وابستگی کمتر، کار بهتر، فرزندان بهتر، ماشین بهتر، لاغرتر، بلندتر،
موی بیشتر، دندانهای بهتر، لباسهای بهتر داشتم ... این لیست
پایان ناپذیر است. اگر فقط این یا آن عوض میشد همه چیز کامل میشد.
اینطور نیست؟ در جواب باید بگویم که متاسفانه اینطور نیست.
اینجوری جوابی نمیگیری. وقتی که این و آن هم عوض شوند، چیز دیگری
پیش میآید. برای مثال، وقتی ناگهان خود را بهتر و بهتر ببینی،
تازه آن موقع به دنبال مثلا پول بیشتر خواهی بود. آن موقع است که
دوباره به دنبال چیزهای جدید دیگر برای خوشحال شدن خواهی بود. در
این لحظه زندگی کردن به این معنا نیست که مسئولیتها و وظایف خود
را کنار بگذاری، نه، اینطور نیست.
لاغرتر، بهتر، پولدارتر و بزرگتر شدن را فراموش کنید. قدردان آنچه
که هم اکنون دارید و همین الان از آن بهره مند هستید باشید. کلید
خوشبختی در اینجاست. به اینکه فقط به آنچه که هستید راضی باشید،
همیشه کافی نیست. اما اینها به جای خود با آنچه واقعاً هستید شاد
باشید، زیرا که حقیقت محض همان است.
من واقعی تو، همان من امروز توست
من آینده هنوز به دنیا نیامده و ممکن است به دنیا هم نیاید. پس
جوهر امروز من واقعی، قابل لمس و استوار است. رویاها عالی هستند،
اما واقعیت هم در نوع خود فوقالعاده است چون تحت هر شرایطی ملموس
تر از رویاست.
سعی کنید به شکلی امروزتون رو ترسیم کنید، که ادامه ی گامهای
دیروزی باشه که با آرزوها و خواست های آینده تون رنگ گرفته، رنگی
که هرگز نشانی از یکنواختی و سکون رو در خودش نخواهد داشت و از بین
تمام رنگ های هستی، همواره خوشبختی و سعادت رو واضح تر و دلپذیرتر
نمایان خواهد ساخت ...
چه خوشست بوی عشق از نفس نیازمندان دل از انتظار خونین دهن از امید خندان
بنا بر نص صریح قرآن کریم، هنگامی که حضرت موسی(علیه السلام) بر آن شد که برای ملاقات و مناجات با پروردگار خویش آهنگ کوه طور نماید، قوم خویش(بنی اسراییل ) را فراخواند و آنان را وعده کرد که تا پایان سی روز آینده به سوی ایشان باز خواهد گشت و آنگاه که خداوند متعال ده روز دیگر بر آن سی روز افزود عده ای از بنی اسرائیل گفتند موسی (علیه السلام) خلف وعده کرده و این مسأله زمینه ساز فتنه سامری و گوساله پرستی قوم یهود گردید. (الأعراف/142)
با توجه به پیامها و عبرتهای موجود در آیه یاد شده باید گفت یکی از آفتها و آسیبهایی که می تواند به منزله یک تهدید برای نهضت انسان ساز و امید آفرین مهدویت به شمار رود مسأله "توقیت" یا تعیین وقت واقعه ظهور است.
به فراست می توان دریافت که مسأله "توقیت" اساسا بر خلاف فلسفه و مفهوم واقعی انتظار فرج است و ای بسا منتظران را سرخورده، دلسرد و ناامید سازد و یا اینکه در اصل اعتقاد ایشان به پدیده ظهور خدشه وارد آورد. چه آنکه وقتی گفته می شود ظهور در فلان زمان مشخص حتما واقع خواهد شد ولی در زمان وعده شده ظهور تحقق نپذیرد آنگاه فرد منتظر افزون بر اینکه ممکن است ایمان خویش را نسبت به اصل ظهور منجی از دست دهد سرشکسته، مأیوس و ناامید نیز خواهد شد. از سوی دیگر چنانچه گفته شود ظهور تا فلان زمان خاص به وقوع نخواهد پیوست آنگاه فرد منتظر به خیال اینکه هنوز تا زمان ظهور فرصت کافی در اختیار دارد تلاش خویش را برای دستیابی به آمادگی لازم برای واقعه ظهور فروخواهد گذاشت.
بدینسان می توان گفت کارکرد حقیقی انتظار در عصر غیبت در گرو عدم تعیین وقت خاص برای واقعه ظهور می باشد.
از همین روست که در کثیری از روایات منقول از اهل بیت علیهم السلام، ادعای تعیین وقت ظهور برابر با "کذب" خوانده شده و شیعیان مأمور به تکذیب این مدعیان گردیده اند. چنانکه در توقیع مبارک امام زمان علیه السلام به "اسحاق بن یعقوب" آمده است:
"... و اما ظهور الفرج فإنه إلی الله تعالی ذکره و کذب الوقّاتون"(3)
(و اما آشکار شدن فرج وابسته به اراده حق تعالی است و وقت گزاران دروغزنانی بیش نیستند)
البته نهی از "توقیت" نباید منجر به این شود که شیعیان و منتظران، امر ظهور را پدیده ای دور از دسترس و مستقل از اراده خویش،که در آینده ای محتمل و نامعلوم به وقوع خواهد پیوست، بیانگارند. بلکه باید با حفظ روحیه نشاط و امید، همواره ظهور را در چند قدمی خویش ببینند و این همان چیزی است که در برخی مجامع روایی و پاره ای از متون دینی بدان تصریح شده است چنانکه در دعای "عهد" آمده است:
"... اللهم اکشف هذه الغمة عن هذه الامة بحضوره و عجل لنا ظهوره انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا"(4)
(پروردگارا! با حضور ولی و دوست خود اندوه را از دلهای این امت بزدای ودر ظهور وی شتاب کن (هرچند) دیگران ظهور حضرتش را دور می انگارند و لی ما آن را نزدیک می بینیم)
بنا بر آنچه گذشت گفتنی است این روزها در برخی از محافل دینی به نقل از مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی بهجت، (دامت برکاته) گفته می شود که ایشان در قبال سوالی مبنی بر بشارتهایی درباره ظهور فرموده اند که ظهور نزدیک است؛ آنقدر نزدیک که حتی افراد سالخورده نیز می توانند به درک واقعه ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) امیدوار باشند.
ر 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند ، و گاهی اوقات پدران هم
در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد ، حتی اگر با مهارت انجام شود
در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد ، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته ، محروم می کند
در 30 سالگی پی بردم که قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن
در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد ؛ بلکه چیزی است که خود آن را می سازد
در 40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن ، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم ؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم
در 45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهند
در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است
در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب
در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید
در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز ، باید بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را که میل دارد نیز بخورد
در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارتهای خوب نیست ؛ بلکه خوب بازی کردن با کارتهای بد است
در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است ، به رشد و کمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است ، دچار آفت می شود
در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است
در 85 سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست
شاید هر روز نام چند محله تهران را بشنویم بی آنکه بدانیم چرا به این نام ها معروف شده اند..
با استفاده از منابعی چون کتاب اول و ویکی پدیا و دیگر منابع در وب اطلاعاتی درباره نام برخی محله های تهران اطلاعاتی گردآوری شده که در ادامه می خوانید.
سید خندان
سید خندان نام ایستگاه اتوبوسی در جاده قدیم شمیران بوده است.
سیدخندان پیرمردی دانا بوده که پیش گویی های او زبانزد مردم در سی یا چهل سال پیش بوده است.
دلیل نامگذاری این منطقه نیز احترام به این پیرمرد بوده است.
فرمانیه
در گذشته املاک زمین های این منطقه متعلق به کامران میرزا نایب السلطنه بوده و بعد از مرگ وی به عبدالحسین میرزا فرمانفرما فروخته شده است.
فرحزاد
این منطقه به دلیل آب و هوای فرح انگیزش به همین نام معروف شده است.
شهرک غرب
دلیل اینکه این محله به نام شهرک غرب معروف شد ساخت مجتمع های مسکونی این منطقه با طراحی و معماری مهندسان آمریکایی
و به مانند مجتمع های مسکونی آمریکایی بوده و در گذشته نیز محل اسکان بسیاری از خارجیها بوده است.
آجودانیه
آجودانیه در شرق نیاوران قرار دارد و تا اقدسیه ادامه پیدا می کند.
آجودانیه متعلق به رضاخان اقبال السلطنه وزیر قورخانه ناصرالدین شاه بوده، او ابتدا آجودان مخصوص شاه بوده است.
اقدسیه
نام قبلی اقدسیه (تا قبل از ۱۲۹۰ قمری) حصار ملا بوده است.
ناصرالدین شاه زمین های آنجا را به باغ تبدیل و برای یکی از همسران خود به نام امینه اقدس (اقدس الدوله) کاخی ساخت و به همین دلیل این منطقه به اقدسیه معروف شد.
جماران
زمین های جماران متعلق به سید محمد باقر جمارانی از روحانیان معروف در زمان ناصر الدین شاه بوده است.
برخی از اهالی معتقدند که در کوه های این محله از قدیم مار فراوان بوده و مارگیران برای گرفتن مار به این ده می آمدند
و دلیل نامگذاری این منطقه نیز همین بوده است و عده ای هم معتقدند که جمر و کمر به معنی سنگ بزرگ است
و چون از این مکان سنگ های بزرگ به دست می آمده است، آنجا را جمران، یعنی محل به دست آمدن جمر نامیده اند.
پل رومی
پل رومی در واقع پل کوچکی بوده که دو سفارت روسیه و ترکیه را به هم متصل می کرده است. عده ای هم معتقدند که نام پل از مولانا جلالالدین رومی گرفته شده است.
جوادیه (در جنوب تهران)
بسیاری از زمین های جوادیه متعلق به آقای فرد دانش بوده است که اهالی محل به او جواد آقا بزرگ لقب داده بودند.
مسجد جامعی نیز توسط جواد آقا بزرگ در این منطقه بنا نهاده شده است که به نام مسجد فرد دانش هم معروف است.
داودیه (بین میرداماد و ظفر)
میرزا آقاخان نوری صدر اعظم این اراضی را برای پسرش، میرزا داودخان، خرید و آن را توسعه داد.
این منطقه در ابتدا ارغوانیه نام داشت و بعدها به دلیل ذکر شده داودیه نام گرفت.
درکهاگر چه هنوز دلیل اصلی نامگذاری این محل مشخص نیست اما برخی آن را مرتبط به نوعی کفش برای حرکت در برف که در این منطقه استفاده می شده و به زبان اصلی �درگ� نامیده می شده است دانسته اند.
دزاشیب (در نزدیکی تجریش)
روایت شده است که قلعه بزرگی در این منطقه به نام � آشِب � وجود داشته است
و در گذشته نیز به این منطقه دزآشوب و دزج سفلی و در لهجه محلی ددرشو می گفتند.
زرگنده
احتمالا دلیل نامگذاری این محل کشف سکه ها و اشیاء قیمتی در این محل بوده است.
در گذشته این منطقه ییلاق کارکنان روسیه بوده است.
قلهک
کلمه قلهک از دو کلمه �قله� و �ک� تشکیل شده است که قله معرب کلمه کله، مخفف کلات به معنای قلعه است.
عقیده اهالی بر این است که به دلیل اهمیت آبادی قلهک که سه راه گذرگاه های لشگرک، ونک و شمیران بوده است،
به آن( قله- هک) گفته شده است.
کامرانیه
زمین های این منطقه ابتدا به میرزا سعیدخان، وزیر امور خارجه تعلق داشت،
و سپس کامران میرزا پسربزرگ ناصرالدین شاه، با خرید زمین های حصاربوعلی، جماران و نیاوران، اهالی منطقه را مجبور به ترک زمین ها کرد و سپس آن جا را کامرانیه نامید.
محمودیه ( بین پارک وی و تجریش یا ولیعصر تا ولنجک)
در این منطقه باغی بوده است که متعلق به حاج میرزا آقاسی بوده است و چون نام او عباس بوده آنرا عباسیه می گفتند.
سپس علاءالدوله این باغ بزرگ را از دولت خرید و به نام پسرش، محمودخان احتشام السلطنه، محمودیه نامید.
نیاوران
نام قدیم این منطقه گردوی بوده است
و برخی معتقدند در زمان ناصرالدین شاه نام این ده به نیاوران تغییر کرده است
به این ترتیب که نیاوران مرکب از �نیا� (حد، عظمت و قدرت) ؛�ور� (صاحب) و �ان� علامت نسبت است
و در مجموع یعنی کاخ دارای عظمت.
ونک
نام ونک تشکیل شده است از دو حرف (ون) به نام درخت و حرف (ک)که به صورت صفت ظاهر می شود.
یوسف آباد
منطقه یوسف آباد را میرزا یوسف آشتیانی مستوفی الممالک
در شمال غربی دارالخلافه ناصری احداث کرد و به نام خود، یوسف آباد نامید.
پل چوبی
قبل از این که شهر تهران به شکل امروزی خود درآید، دور شهر دروازه هایی بنا شده بود تا دفاع از شهر ممکن باشد.
یکی از این دروازه ها، دروازه شمیران بود با خندق هایی پر از آب در اطرافش که برای عبور از آن، از پلی چوبی استفاده می شد.
امروزه از این دروازه و آن خندق پر از آب اثری نیست، اما این محل همچنان به نام پل چوبی معروف است.
شمیران
نظریات مختلفی درباره این نام شمیران وجود دارد.
یکی از مطرح ترین دلایل عنوان شده ترکیب دو کلمه سمی یا شمی به معنای سرد و � ران � به معنای جایگاه است
و در واقع شمیران به معنای جای سرد است. به همین ترتیب نیز تهران به معنای جای گرم است.
همچنین در نظریه دیگری به دلیل وجود قلعه نظامی در این منطقه به آن شمیران می گفتند
و همچنین برخی نیز معتقدند که یکی از نه ولایت ری را شمع ایران می گفتند که بعدها به شمیران تبدیل شده است.
گیشا
نام گیشا که در ابتدا کیشا بوده است برگرفته از نام دو بنیانگذار این منطقه (کینژاد و شاپوری) می باشد.
منیریه (در جنوب ولیعصر)
منیریه در زمان قاجار یکی از محله های اعیان نشین تهران بوده و گفته شده نام آن از نام زن کامران میرزا، یکی از صاحب منصبان قاجر، به نام منیر گرفته شده است.